در طول این سال ها، موبی با آثار متعدد و متفاوت خود از نظر ژانری، شگفت زده مان کرده و به واسطه نگاه خاص و متفاوتش نسبت به الکترونیک و راک، و ترکیب مبتکرانه این سبک ها، از آن دسته آرتیست هاست که با اشتیاق آثارش را دنبال می کنیم. او کیفیت آثارش را در سطح قابل قبولی نگه داشته و شنونده را سرخورده نمی کند.
ردپای Moby در خیلی از سبک ها قابل شناسایی است. از سینت پاپ های دهه هشتادی و آلترنتیو راک تا تریپ هاپ، تکنو و امبینت. نکته جالب اینجاست که امضای خودش را پای همه این آثار زده و به نوعی فرم منحصر به فرد خود را در تمام این آثار پیاده کرده است.
آلبوم تازه هنرمند 52 ساله نیویورکی، بیش از هرچیز حال و هوای ملانکولیک دارد. نام های قطعات آلبوم به تنهایی بیانگر این موضوع هستند. نام هایی که اشاره مستقیم به اشعار ویلیام بتلر ییتس شاعر و فیلسوف فقید ایرلندی دارد. اشعاری که به نقد وضعیت معیشتی اسفناک پس از جنگ جهانی اول و ظهور فاشیسم می پرداخت. اگر موسیقی و صفحات مجازی Moby را در یکی دو سال گذشته دنبال کرده باشید، می دانید که او عمیقا از شرایط سیاسی حاکم بر جامعه اش ناراضی و خشمگین است. دو آلبوم پیشین او به شدت تحت تاثیر این شرایط، سیاست زده بود. در Everything Was Beautiful and Nothing Hurt اما این غم و خشم نه به شکل اگرسیو که برعکس با آرامشی مثال زدنی در قالب یک اثر شاعرانه، کم هیاهو و یک دست ارائه شده است. به نظر می رسد که آرتیست آگاهانه از این آشفته بازار فاصله گرفته و در غار تنهایی اش به فلسفه و شعر پناه برده است. قطعات آلبوم ساختار نسبتا مشابه ای دارند و اتفاق تازه و غریبی در آن ها رخ نمی دهد. همه چیز سر جای خودش است و خوب صدا می دهد اما ریسک پذیری و تجربه گرایی سایر آلبوم های Moby را ندارد و دقیقا همان سبکی است که او به خوبی در آن سر رشته دارد. همان Downtempo و Triphop مساعدی که و در اوایل دهه 2000 او را به یکی از نام های تاثیرگذاز در موسیقی مدرن تبدیل کرد.
آلبوم با Mere Anarchy و انبوهی از امبینت پد های سینماتیک آغاز می شود و ضرباهنگ کوبنده اش شما را همراه می کند، مضمون شعری که Moby دکلمه اش می کند کامتان را تلخ می کند. این تلخی به مراتب تا انتهای آلبوم غلیظ تر شده و آرتیست هم با وکال لرزان و مونو-تُن و لید سینت های پارانویدی اش آن را دو چندان می کند.
در The Waste of Suns و Like A Motherless Child هوک های جذابی را می شنویم که او در نوشتن آن ها مهارت دارد و این بار هم با اتکا به توانایی خواننده هایی مانند راکوئل رودریگز و میندی جونز، به خوبی از پس آن برآمده است.
تنظیم ارکسترال و استفاده ار گروه کُر گاسپل (کلیسایی) در The Ceremony of Innocence یا The Wild Darkness ، نه تنها به این قطعات را منحصر به فرد می کند بلکه به ارتقای کیفی و هنری آلبوم کمک به سزایی می کند. Moby استادانه المان های فرمی را به خدمت محتوای پسا-آخرالزمانی اشعار این قطعات در آورده است.
قطعات The Middle is Gone و A Dark Cloud is Coming در قلمروی پیانو و گیتار شکل گرفته اند. گیتار یک جا ماهیت افکت صدایی دارد و ریورس شده و جای دیگر از آن برای تک نوازی و ریف های کوتاه بلوز استفاده شده است. نت های ماینور، بر روی پیانو، بیش از پیش جلب توجه می کند. Falling Rain And Light از این جهت به این دو نزدیک است.
قطعه ای که از نظر طراحی درامز با سایر درام پترن هایی که در آلبوم به کار رفته متفاوت است و از اثر در برابر تکرار محافظت می کند.
ریچارد ملویل فردی متفکر و خلاق است . در آلبوم Everything Was Beautiful and Nothing Hurt لحظات زیبا و ماندگاری را خلق کرده و آن چه از قبیل بحران های زیست محیطی ، هستی گرایی و اجتماعی-سیاسی در آن طرح می کند با اهمیت و قابل تامل است. او سعی داشته تا با خلق یک اثر هنری افکار و نظریات خود را منتقل کند و در این راه هنر را فدا نکرده است. می توانید به هیچ کدام از این نکات توجه نکنید، با ملودی های گوش نواز آن همراه شوید و همچنان از یک موسیقی پر ملات لذت ببرید.
0